ROOBAH

۲۵
شهریور ۹۳

یادت میاد؟ یه زمانی بچه بودی و از داشتن قهرمان تو زندگی هیچی حالیت نبود؟ یادت میاد بزرگ تر شدی تونستی حرف بزنی؟ فکر کنم اون موقع قهرمان زندگیت لغات بودن... بزرگ تر شدی تونستیراه بری قهرمانت شدن قدم هات؟ بازم بزرگ شدی قهرمانت شد مادرت؟ همش فکر میکردی مامانت اون قدر قدرت داره که میتونه هرچی بخواهی رو برات بگیره...رفتی مدرسه قهرمانت شد پدرت فکر میکردی بابای تو از همه قوی تره... بزرگ تر شدی قهرمان زندگیت شدن شخصیتای کارتونیت... بزرگتر شدی قهرمانت شد شیطونی هات تو مدرسه... بزرگ تر شدی قهرمانت شد گنده ی مدرسه...رفتی باللاتر افتادی پشت کنکور قهرمانت شد معلمات و کتابا همونایی که ازشون متنفر بودی... رفتی بالاتر نتیجه کنکور رو دیدی قهرمانت شد کنکور... بازم رفتی بالا قهرمانت شد همسرت اوج گرفتی و قهرمانت شد بچه هات... بزرگ شده بودی ولی هنوز بچه بودی نمیدونم اون وسطا دوباره پدرت شد قهرمانت یا نه ولی بعدش میدونم شدی بابابزرگ و خودت شدی قهرمان خودت و بچه هات... بزرگ تر شدی دیدی هیچ قهرمانی نداری زندگی برات عادی شده... یه کم گذشنت پیر و فرتوت شدی قهرمانت شد دوران جوونیت و شادابیت... اما خودتو که نگاه میکردی قهرمانت رو فراموش میکردی... زمان گذشت مردی. مردی و آخرش هم قهرمانت مشخص نشد... وقتی که مردی یه هویی اوج گرفتی تو آسمون اون موقع بود که فهمیدی تو کل زندگیت قهرمانت خدات بود..  خواستم تلنگر بزنم و بگویم : قهرمانت کسی بود که هیچ وقت نفهمیدی قهرمانت بود... 


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۲۵
ARROW IRAN

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">